برنامه ی تابستان برای دانش آموزان پایه دوم مجتمع آموزشی سینا
برنامه ی تابستان برای دانش آموزان پایه دوم مجتمع آموزشی سینا
پیرو جلسه ای که با حضور اولیاء گرامی و دانش آموزان پایه ی دوم در آخرین روز مدرسه، شنبه ۲۷ ماه می ۲۰۲۳ داشتیم به این نتیجه رسیدیم که اولیاء محترم طبق یک برنامه ریزی منظم از اوقات پر بهای فرزندشان استفاده کنند تا:
۱ـ مطالب آموخته شده، فراموش نشود.
۲ــ تحصیل در سال آینده برای خودشان و پدر و مادرشان همراه با اشتیاق و آرامش باشد.
۳ــ اوقات تعطیلی تابستان دانش آموزان بیهوده نگذرد.
در این راستا برنامه ی زیر تقدیم میگردد تا هم برای اولیاء برنامه ی منظمی وجود داشته باشد و هم برای دانش آموزان پیامی از طرف آموزگار بوده و اشتیاق و مسؤلیت انجام برایشان را همراه داشته باشد.
الف) روخوانی از متنی که ارسال می شود با ضبط صدا و ارسال برای آموزگار
ب) سوالات (توسط اولیاء) و جواب های آنها (توسط دانش آموز) را ضبط و برای آموزگار ارسال کنید.
ج) املاء در یک دفتر مخصوص تابستان، از متنی که ارسال می شود و تصحیح آن توسط اولیاء و ارسال عکس املاء برای آموزگار
و امّا برنامه ریزی باید با انتخاب و همفکری اولیاء و دانش آموز بوده و با تعیین ساعت انجام شود، برای مثال صبح و یا بعد از ظهر با دانش آموز وقت گذاشته شود. (با انتخاب دانش آموز با توجه به زمان هایی که با برنامه ی اولیاء سازگار می شود)
* روز شنبه ۳ جون، روخوانی نیم ساعت تا ۴۵ دقیقه.
* روز یکشنبه ۴ جون، املاء از متن ارسالی نیم ساعت.
* روز شنبه ۱۰ جون، روخوانی به مدت نیم ساعت تا ۴۵ دقیقه.
* روز یکشنبه ۱۱ جون، املاء از متن جدیدی که ارسال خواهد شد.
و به همین ترتیب تا شنبه و یکشنبه اول و دوم ماه جولای. انشآلله برای ماه جولای بار دیگر برنامه می فرستیم.
با سپاس از دانش آموزان عزیز پایه دوم مجتمع آموزشی سینا و اولیاء آنها که قبول همکاری کردند، تابستان خوش و سالمی را برای شما از پروردگار یکتا مسئلت دارم.
متن ارسالی به نام ” حسنی و نی سحر آمیز”
روخوانی حسنی و نی سحر آمیز قسمت اول
روخوانی حسنی و نی سحر آمیز قسمت دوم
روخوانی حسنی و نی سحر آمیز قسمت سوم
پرسش ها:
۱ـ چه نتیجه ای از این درس می گیریم؟
۲ـ اگر شما جای حسنی بودید چه می کردید؟
املا از متن زیر بنویسید. واژه هایی را که زیرشان خط کشیده شده سه بار بنویسید.
متن املاء:
روز اول تیر ماه و شروع تابستان بود. نور خورشید از پنجره ی اتاق خوابم، به داخل تابیده و بیدارم کرده بود. به آرامی از رخت خواب بیرون آمدم و سعی کردم پنجره ی اتاقم را بدون سر و صدا باز کنم. هوای ملایم صبحگاهی به صورتم خورد و خواب را از چشمانم ربود. پرنده ی قرمز رنگی روی شاخه ی درخت حیاط نشسته بود و جیک جیک میکرد. مجله ای را که معلم روز آخر مدرسه مان به من داده بود، باز کردم و اولین داستان آن را خواندم.